loading...

وبلاگ همسفران نمایندگی رودکی

این سـایت به هدف ارایه تجربیات درمان تدریجی اعتیـاد، ارایه مقـالات علمـی و سایر مطالب مختلف شکل گرفته است این سایت به شخص خـاصی تعلق ندارد، شما هم می توانید از این مطالب استفاده کرده و از اخبار کنگره 60 نمایندگی شهرقدس(رودکی) بهره برداری نمایید.

بازدید : 1549
جمعه 11 ارديبهشت 1399 زمان : 23:23

به‌هرحال سختی‌ها گذشت و خداوند چه زیبا فرموده که با هر سختی، آسانی همراه است. درست است که این سفر سخت است، ولی وجود راهنماهای پر از عشق، فضای امن کنگره، نوشتارها و آموزش‌های کنگره، این مسیر را آسان می‌کند و خداوند هیچ‌گاه بندگانش را تنها نمی‌گذارد...

به نام خالق هستی بخش

نوشتن از حس روز رهایی برایم سخت بود، چون این‌قدر این روز را دوست داشتم و حس خیلی زیبایی داشت که فکر نمی‌کردم، بتوانم آن را بیان کنم، ولی به‌هرحال این حس را به یادگار می‌نویسم.

روز رهایی برای من، حس خیلی شیرین و خاصی داشت، درست مثل حس کوهنوردی که بعد از تلاش‌های سخت برای اولین بار قله را فتح می‌کند، تصور کنید، بالاخره نفس‌نفس‌زنان به قله رسیدن و حالا نگاهت را به عقب برمی‌گردانی و باافتخار مسیری را که به‌زحمت بالا آمدی نگاه می‌کنی، مسیری که شاید هزار بار زمینت زد، خسته‌ات کرد، ولی با همه‌ی این‌ها تو و مسافرت بالاخره رسیدید.

در طول سفرم بارها زمین خوردم، بارها دلسرد شدم، بارها اشک ریختم، اما اول به کمک خداوند و بعد راهنمای عزیزم توانستم دوباره سر پا بایستم و راه را ادامه دهم ‌.

روزهایی بود که با بغض قدم برداشتم؛ اما امیدوار. هر وقت به ذهنم خطور کرد که نکنه نشه! نکنه نرسیم! قلبم را با یاد خدا آرام کردم ونگاه کردم به کسانی که به قله رسیده بودند، پس آهسته با خودم گفتم: اگر آن‌ها توانستند، پس ما هم می‌توانیم.

خیلی وقت‌ها بود که مسافرم خسته می‌شد، وجودش پر از ترس می‌شد و می‌گفت: فکر نمی‌کنم من بتوانم! و من می‌گفتم: من ایمان‌دارم که تو می‌توانی!

سخت‌ترین جای سفرمان، سقوط آزادی بود که مسافرم داشت، به‌جرئت می‌توانم، بگویم تقریباً سه شبانه‌روز نتوانست بخوابد؛ البته من هم پا به‌پای او. یادم نمی‌رود که یک‌شب، واقعاً از ته دل آرزو کردم؛ کاش معجزه می‌شد و درد مسافرم حتی شده، یک ساعت به من منتقل می‌شد و او حداقل می‌توانست، یک ساعت بخوابد

به‌هرحال سختی‌ها گذشت و خداوند چه زیبا فرموده که با هر سختی، آسانی همراه است. درست است که این سفر سخت است، ولی وجود راهنماهای پر از عشق، فضای امن کنگره، نوشتارها و آموزش‌های کنگره، این مسیر را آسان می‌کند و خداوند هیچ‌گاه بندگانش را تنها نمی‌گذارد...

بالاخره رسید، روزی که ماهم باید گل رهایی را از دستان پرمهر جناب مهندس می‌گرفتیم، راستش شب قبل از هیجان خوابم نمی‌برد، صبح که می‌رفتیم آکادمی، حس عجیبی داشتم، قلبم پر از هیجان بود و هنوز باورم نمی‌شد، با خودم می‌گفتم یعنی واقعاً تمام شد!

اولین باری بود که جناب مهندس را می‌دیدم، چقدر وجودشان را بزرگ و پرمهر و درعین‌حال ساده و بی‌ریا دیدم. فکر نمی‌کنم تا آخر عمر، نگاه نافذشان را فراموش کنم، احساس کردم نگاهشان تا اعماق جانم نفوذ کرد. آن روز، چیزی که در آکادمی‌دیدم، فقط عشق بود و بس تا مدت‌ها بعد از رهایی آن حس قشنگ با من بود؛ البته ناگفته نماند که مسافرم تا چند روز بعد از رهایی هنوز باورش نمی‌شد که همه‌چیزتمام شده است و گویی هنوز اندک ترسی در وجودش بود، ولی خدا را شکر بعد از یک هفته به این باور رسید که مسیری که رفته‌ایم درست بوده و بالاخره از بند اعتیاد آزادشده است.

این روز را برای همه‌ی آن‌هایی که خواستار رهایی هستند، آرزو می‌کنم و از راهنمای عزیز خودم و راهنمای بزرگوار مسافرم که در تمامی‌مسیر حامی‌و پشتیبان ما بودند، خیلی ممنونم و امیدوارم همیشه سلامت باشند و در مسیر زندگی خویش سربلند و پیروز.

خدا را هزاران بار شکر...

نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 2

آمار سایت
  • کل مطالب : 21
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 2
  • بازدید کننده امروز : 2
  • باردید دیروز : 20
  • بازدید کننده دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 24
  • بازدید ماه : 209
  • بازدید سال : 209
  • بازدید کلی : 94560
  • کدهای اختصاصی